حالا كه گرفتار ديار غرب و غربت شده ايم ،ظاهرن چاره اى جز تحمل وضعيت فعلى نيست بايد كه با آن كنار اومد ،اما اين نبايد باعث بشه كه اصلن خود را پيشاپيش ببازيم ،توى همچو حال و هوايي برخى از هموطنان را مى بينم كه حالشان خيلى خراب است درست مثل كسانى كه دچار يه يبوست فوق العاده شده اند و هيچ راه خروجى هم ندارن ،از ترس اينكه اشتباه كنند ،مهمترين اشتباه زندگى شان را انجام ميدهند و آن اينكه هيچ كارى را انجام ندهند و خودشان را در سايه امن نگه دارند.
انتخاب عملن دو بخش دارد ،انتخاب يعنى يكى را برداشتن ،شايد اين بخش راحت ترين قسمت آن است ،اما دور ريختن بقيه خيلى سخت است ،غرب در سالهاي اخير همواره با پيشرفت علم روبرو بوده است ،غربى ها توليد كننده علم هستن و ما حداكثر كارى كه مى توانيم انجام دهيم اين است كه باىتلاش و كوشش بسيار آنقدر بايد تلاش كنيم تا در علم كه توليد كننده اش ما نيستيم تازه واجد شرايط بشويم و حداكثركارى كه از دست ما بر خواهد آمد اينكه آنها را نقد كنيم ،بايد دانست كه علم يه وسيله است ،اگر حواسمان بِهٍش نباشه ما را take over ميكنه و بعدش اين وسيله به هدف تبديل ميشود ،اگه هواى مقاصد را هم نداشته باشى ،تمام اينها به دكان و دستك تبديل مى شود،گرفتارى بنى بشر اين است كه در ابتداصاحب تخىل و رويا بود و قدرت ايده پردازى داشت ، اما علم را با خود نداشت ،چون جاهل هم بود،جفنگياتى را براى خودش بافته بود،رفته رفته با اومدن علم برخى از جهل هايش حل شد،و ريشه اين جفنگيات زده شد كه به نوبه خود باعث شد روز به روز توجه بيشتري به علم بشود،و نهايتا چيزي كه اتفاق افتاد اين بود كه تخيل و رويا را دور انداخت ،درست است كه در اون روزگار تخيل با خرافات قاطى شده بود،و معجون عجيب و غريبى را درست كرده بود كه در مرحله نخست اصلن علمى نبود،بايد توجه داشت كه تخيل عامل مهمى است مثل اين ميماند كه بچه را بدون لباس حمام دور انداخته باشىيم .
اگه به احوال آدماى موفق تو همين ديار غرب با دقت نگاه كنىم ،مى بينيم لزومن اونا آدماى علمى نيستن ،انديشه بيشتر آدم را انديشناك مى كند،ما به دنيايي پا گذاشته ايم كه بايد به جنون (البته از نوع خوبش) پا بدهيم و دل به دريا بزنيم تا موفقيت را هم تجربه كنيم ،اگه علم به ما مى گويد كه هر پديده چه هست اما تخيل و رويا (قدرت ايده پردازى)به ما مى گويد كه اين پديده چه ها مى تواند باشد! تخيل پايه اصلى افسانه و هنر است.
آخه تو اين ديار به جز زنجيرهاى پايمان چه چيزى را داريم كه نگران از دست دادنش باشيم ،تا قبل از اينكه پايم به اينجا برسد با توجه به اخبارى كه از محيط داخل كشور مى گرفتم ،اعتقاد داشتم كه وقتى ايرانى ها به خارج مى آيند ،به علت پشتكارشان بسيار خوش مى درخشند، اما امروزه خيلى با اين فكر موافق نيستم ،نظر شما چيست ؟ براى موفق شدن در غرب بايد به چه پارامترهاىى توجه داشت؟
انتخاب عملن دو بخش دارد ،انتخاب يعنى يكى را برداشتن ،شايد اين بخش راحت ترين قسمت آن است ،اما دور ريختن بقيه خيلى سخت است ،غرب در سالهاي اخير همواره با پيشرفت علم روبرو بوده است ،غربى ها توليد كننده علم هستن و ما حداكثر كارى كه مى توانيم انجام دهيم اين است كه باىتلاش و كوشش بسيار آنقدر بايد تلاش كنيم تا در علم كه توليد كننده اش ما نيستيم تازه واجد شرايط بشويم و حداكثركارى كه از دست ما بر خواهد آمد اينكه آنها را نقد كنيم ،بايد دانست كه علم يه وسيله است ،اگر حواسمان بِهٍش نباشه ما را take over ميكنه و بعدش اين وسيله به هدف تبديل ميشود ،اگه هواى مقاصد را هم نداشته باشى ،تمام اينها به دكان و دستك تبديل مى شود،گرفتارى بنى بشر اين است كه در ابتداصاحب تخىل و رويا بود و قدرت ايده پردازى داشت ، اما علم را با خود نداشت ،چون جاهل هم بود،جفنگياتى را براى خودش بافته بود،رفته رفته با اومدن علم برخى از جهل هايش حل شد،و ريشه اين جفنگيات زده شد كه به نوبه خود باعث شد روز به روز توجه بيشتري به علم بشود،و نهايتا چيزي كه اتفاق افتاد اين بود كه تخيل و رويا را دور انداخت ،درست است كه در اون روزگار تخيل با خرافات قاطى شده بود،و معجون عجيب و غريبى را درست كرده بود كه در مرحله نخست اصلن علمى نبود،بايد توجه داشت كه تخيل عامل مهمى است مثل اين ميماند كه بچه را بدون لباس حمام دور انداخته باشىيم .
اگه به احوال آدماى موفق تو همين ديار غرب با دقت نگاه كنىم ،مى بينيم لزومن اونا آدماى علمى نيستن ،انديشه بيشتر آدم را انديشناك مى كند،ما به دنيايي پا گذاشته ايم كه بايد به جنون (البته از نوع خوبش) پا بدهيم و دل به دريا بزنيم تا موفقيت را هم تجربه كنيم ،اگه علم به ما مى گويد كه هر پديده چه هست اما تخيل و رويا (قدرت ايده پردازى)به ما مى گويد كه اين پديده چه ها مى تواند باشد! تخيل پايه اصلى افسانه و هنر است.
آخه تو اين ديار به جز زنجيرهاى پايمان چه چيزى را داريم كه نگران از دست دادنش باشيم ،تا قبل از اينكه پايم به اينجا برسد با توجه به اخبارى كه از محيط داخل كشور مى گرفتم ،اعتقاد داشتم كه وقتى ايرانى ها به خارج مى آيند ،به علت پشتكارشان بسيار خوش مى درخشند، اما امروزه خيلى با اين فكر موافق نيستم ،نظر شما چيست ؟ براى موفق شدن در غرب بايد به چه پارامترهاىى توجه داشت؟
A true artist only walks on the narrow edge between insanity and reality
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر