به سرنوشتِ برادر بزرگ بابام "ارسطو" هیچوقت فک نکردم و نمیکنم. یعنی حتی اگه بخوام روش دقیق شم، دریافتی حاصل نمیشه. اصلا نمیدونم ارسطو چند سالگیش مرد یا اختلاف سنًیش با بقیهٔ بچهها چقدر بود. فقط میدونم عمری بیشتر از ۳ ۴ سال نکرد. اینم نمیدونم که چرا و چهجوری مرده. شاید ۳ ۴ سالِ اولِ زندگی اونقدر فراز و نشیب نداره و واسه همه به یه شکل میگذار و چشمِ ذهن نمیکشه به اون سمت که ببینش. شاید عقل به چشمم بوده و چون ندیدمش و روزانه یادی ازش نبود، فکری هم راجع بهش نکردم. مهم این بود که مرده.تصور مرگ به عنوان فقط "پایان"، سال هاست در ناخوداگاهم طرح ریزی شده و آموزههای دینی ذرّهای تاثیر بر این باورم نداشته.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر