شب است و باز نت مشكل داره ،نميتونم وارد
گوگل پلاس شم ،كلافه ام فيلترشكن هم كار نميكنه ، كلافه ام ،هرجا ميخوام وارد بِشم
،نميشه ، صفحه اى روى ونيتور مياد كه اين تارنما فيلتره ، عينهو كه به هفت زبان
،فحش خوارومادر به آدم ميدن ، وقتى دلتنگى ،دنبال يه رفيقى ،دنبال يه دوست
ميگردى تا تو تلخ و شيرين زندگى ات شريك باشه ،دنبال يه تكيه گاهى براى اوقات
دلتنگى ،همه اينهارو من تو نت دارم ،اگرچه اسمش دنياى مجازىه ،اما واسه من واقعي
واقعيه ، وقتى نميتونم واردش شم ،بِهَم ميريزم ،دستِ خودم نيست ،تنهايى خودش رو با
نامردي تمام به رخم ميكشه ،خيلى بيرحمه ،خواب از سرم پريده و موزيك متن تمام زندگى
ام همان صداىِ لعنتىِ داخل مغزه همراهم هست ،ميخوام از دستش رها شم ، فايل موزيكى
رو كه على برام تو لب تاپ ريخته رو بار مى كنم ،سرم رو هم روى بالش ميزارم اما
خوابم نمياد ،اين پا و اون پا مى كنم ،فايده اى رو نداره ،از خِيرَش ميگذرم ،پا
ميشم و دوباره كترى آب جوش رو استاد مى كنم ، دلم تنگه ،يادِ على مى افتم ،امشب
باهاش صحبت ميكردم ،به گوشه اتاقم خيره ميشم به ميز قهوه اى سوخته رنگى با سه تا
صندلىِ كنارش كه هم انتخابٍشً و هم خريدش كار على بود،غُل غُلِ كترى براه است كنار
پنجره مى ايستم تا به بيرون سرك بِكٍشَم ،درخت تنومندى روبروىِ پنجره قد
كشيده ،ساعت نزديكاى ٣ صبح است ،از پنجره بيرون رو نيگاه مى كنم ،هيشكى نيست
،اى كاش همون طور كه پنجره براي ديدن وجود داره ،يه پنجره هم واسه شنيدن وجود داشت
،ديگه نميتونم خودم رو نگه دارم ،اشكهام بى امان از چشام سرازيره ،صداى
خانوم مرضيه از لب تاپَم مياد ، ترانه بارون ميباره ،بارون ميباره ،منو با خودش
همراه كرده ،هنوز اين اشكهاى لعنتى از چشام بيرون مياد ،دلم گرفته ديروز با يه
دنيا ذوق وقت به طرف خونه مى اومدم ،دخترم تماس داشت كه ما يه باره تصميم گرفتيم
به كرمان بريم ،من با ىه دنيا ذوق تمام تلاشم را كرده بودم كه كار زودتر تموم شه و
اين روزاى تعطيل رو با او باشم ، اما خُب نشد ،تمام تلاشمو تو اىن مدت كردم و
،روىِ خودم طورى كار كنم كه از هيچ كس و هيچ چيز توقعى نداشته باشم و اتِكام
به زانوهاى خودم باشه ،از هيچكس گِله نكنم و نِق نزنم ،اين تمرين رو تو ماه رمضون
كردم اما ماه رمضان خيلى زود تموم شد ، امسال ماه رمضان ، يه جورايى خاص بود ،اصلن
بد مستى اش منو گرفته بود ،اما چه فايده ،كه اين مستى موندگارى نداشت ،وقتى
رفت ،با خودش مستى و هواى مستى رو هم برد ، خدا كه خودش ساقى بود و گيلاس رو
گيلاس رو تعارف ميكرد ،خيلى زود بساط ميكده ها رو جمع كرد، من تازه با حال و هواىِ
ميخونه آشنا شده بودم تا بِخودم بيام ،بِينٍ خوف و رَجا از ميخونه بيرون انداختن ،
باز دلم ميخواد سر مست بِشَم ، سراغ قرآن ميرم ، صداى خانوم مرضيه مياد
،"بنوش قطره هاىِ شراب خدارو ،غم رو فراموش كن تا ميتونى مِى نوش كن
"! آيات قرآن ساكتم مى كند ،چشمم روىِ ميز ،به خطابه امام حسين مى
افتد ، هنوز صدايش در طول تاريخ به گوش ميرسد، چرا با ظلم در مسامحه هستيد ،چرا با
اون سازش مى كنيد ،من كه خودم رو عاشق فرمانده و پرچم دار عاشورا ،قمر بنى هاشم ،
ميدونم حالم ازهمه و بيشتر از همه از خودم بِهَم ميخوره ،قيام حسين ،ترسيم كننده
مرزهاى انسانيت و حيوانيت است ، امام حسين به جامعه آگاهان اون زمان مى گويد ،بخدا
بر شما مى ترسم ،اى كسانى كه خداوند بر شما منت دارد ،مبادا كه بر شما دردى از
دردهايش را فرود آورد ، عهدها و تمامى پيمانها و پرنسيپ هاى انسانى از بين رفته
اند و شما در هراس از دست دادن حقوق پدران خود مي باشيد ، درست مثل حالا كه هر كسى
دنبال نفع شخصى خودش است و حالا كه به يُمنَ دولت كريمه ٣٠ ليتر بنزين گرفته ايم
راهي سفر بايد شويم ، مرا چه سَنَنَه ، كه يه عده اى شهيد شدن ،يه عده ديگه تو
زندون هستن و يه عده هم از دانشگاه ها اخراج شدن و آواره در داخل و يا غربت ميباشن
، اصلن بايد حال رو غنيمت شمرد ،
خيام اگر ز باده مستى ،خوش باش
با ماه رخى اگر نشستى ،خوش با ش
چون عاقبت كار جهان ،نيستى است
انگار كه نيستى ،چو هستى خوش باش
خدايا كمكم كن با حَدِ اكثر فداكارى ،بتونم تو شكستن اين بن بست سهيم باشم ، مطمين
هستم كه اگه تعداد دوستان به اندازه تعداد ياران امام حسين بود ،و ايمان و فداكارى
كنار تشكيلات قرار ميگرفت ،هرچى هم شرايط تيره و تار بود ،باز ميشد كه بن بست رو
شكست ،خدايا نه از غيرت ابلفضل عباس ، يه جو همت و غيرت ، ستارخان و باقرخان رو
بما بده ، تا كارى كنيم ،كارستان !
در پايان ،خدايا اين تو بودى كه ميتونستى بيماري را شفا بدى و يا آبروىِ نداشته من
رو هم بِبَرى تا اونكه شريك زندگيم ،نغمه بى وفاىى رو سر نَدٍه ،نميدونم چى
ميخواى ،از اينكه مردى فرو بريزه ،بشكنه ،نتونه با مردى اش كارى كنه ،شاد
ميشى!!خدايا عدالتت رو شُكر،خدايا بچه هايم رو در پناه خودت حفظ كن و بر من منت
بگذار و چنان كن كه بچه هايم مرا هم دوست داشته باشن و به من نيز روى آورند.
خيام اگر ز باده مستى ،خوش باش
خدايا كمكم كن با حَدِ اكثر فداكارى ،بتونم تو شكستن اين بن بست سهيم باشم ، مطمين هستم كه اگه تعداد دوستان به اندازه تعداد ياران امام حسين بود ،و ايمان و فداكارى كنار تشكيلات قرار ميگرفت ،هرچى هم شرايط تيره و تار بود ،باز ميشد كه بن بست رو شكست ،خدايا نه از غيرت ابلفضل عباس ، يه جو همت و غيرت ، ستارخان و باقرخان رو بما بده ، تا كارى كنيم ،كارستان !
در پايان ،خدايا اين تو بودى كه ميتونستى بيماري را شفا بدى و يا آبروىِ نداشته من رو هم بِبَرى تا اونكه شريك زندگيم ،نغمه بى وفاىى رو سر نَدٍه ،نميدونم چى ميخواى ،از اينكه مردى فرو بريزه ،بشكنه ،نتونه با مردى اش كارى كنه ،شاد ميشى!!خدايا عدالتت رو شُكر،خدايا بچه هايم رو در پناه خودت حفظ كن و بر من منت بگذار و چنان كن كه بچه هايم مرا هم دوست داشته باشن و به من نيز روى آورند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر